آراد نفسمآراد نفسم، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره
آیدا نازنینم آیدا نازنینم ، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

تمام زندگی مامان و بابا

روزهای سخت

از پنج شنبه ٢١ دی دوباره تب کردی گل پسرم نه عفونت گوش و نه گلو . دوباره سرماخوردگی و تبت طول کشید و شبها داغ داغ میشدی سه شنبه بردم دکتر داعی و گفت عکس از ریه بگیرید رفتیم بیمارستان کاشانی و سریع عکس گرفتیم برگشتیم مطب عکس را دید میپرسم دکتر ریه پسرم چطوره میگه بذار نسخه بنویسم از نسخه توضیح داد دو تا شربت سالبوتامول و کتوتفین و قطره و قرص میگه مواد عطری نزدیکش نباشه سرخ کردنی نه گرد و خاک نه دود سیگار نه نزدیک به پرنده نشه و . . . میگم دکتر ریه پسرم چطوره میگه آسم دکتر داعی واقعاً باتجربه و خوبه تنها عیبش اینه که توضیح نمیده آن هم بخاطر سنش است خلاصه مامانی روزهای خوشی نیست با مریضت انگار گمشده ای دارم انگار روی زمین نیست...
28 دی 1391

آتلیه مریم جون

امروز کلی خوشحال شدم وقتی که مریم جون عکسای آراد را با طراحی که زحمتش را کشیده بود برام فرستاد آراد جان هم حتماً خوشش میاد . من از طرف آراد و خودم تشکر می کنم یه دنیا ممنون خاله مریم      یک عالمه بوس  از طرف آراد خان برای خاله جون بازم از این کار بکن آراد خان اول دی شش مروارید شده ...
20 دی 1391

خواب حسابی

چهارشنبه تا جمعه سه روز خانه خودمان اون هم دو روز با بابایی. یکروز تا ساعت ٩ ویکروز تا ده صبح خوابیدم دوتایی وقتی بیدار شدم بابا جون چایی اماده کرده بود برای صبحونه و میگفت مادر و پسر حسابی روی خواب رو کم کردید  منم که توی این چند ماه چنین روزی میخواستم تعطیلات دیگه به دلیلهای مختلف بیدار میشدم یا تلفن یا سروصدای بیرون از خانه و بعضی روزها هم آرادی بیدارم میکرد و همین که خواب از سرم می پرید خودش می خوابید  و من می مونم و حسرت خواب پنج شنبه وقتی اقا پسر از خواب بیدار شد حسابی سرحال بود مرتب هم جلوی میز ارایش هستی و یکبار که شیشه شیر را انداختی پشت میز صندلی را خم کردم و شیشه را برداشتم و این شد که از آنروز مرتب با دست صندلی ر...
17 دی 1391

اولین برف

بعد از حدود چهارسال برف بارید شب چهارشنبه ساعت نه شب (٦/١٠/٩١) شروع شد و تا ساعت دوازده شب ادامه داشت و صبح که از خواب بیدار شدیم همه جا سفید پوش بود و خیلی سرد دوست داشتم ازت عکس بگیرم ولی می بایستم بیام سرکار و دوربین هم خانه خودمان بود بنابراین وقتی ظهر آمدم تقریباً همه برفها آب شده بودند و من بعد از برداشتن دوربین شما را بردم و کنار دو تا آدم برفی که بچه ها درست کرده بودند عکس گرفتم قربون لبهای خندونت بشم . الهی همیشه لبخند روی لبات ببینم این هم آقا پویا که خیلی دوست داره وقتی ظهر از مدرسه میاد میشه همبازی شما تا ساعت ٥/٢ ظهر که مامانش میاد و میره ببین چند تا لباس برات بپوشیدم تا سرما نخوری ولی با این همه شب تب کر...
17 دی 1391

دلنوشته

 آرادم نفسم عشقم پسرم برگ گلم غنچه خوش رنگ دلم دست خود را حلقه کن برگردنم خنده زن بر چشمهای خسته ام عشق تو آواز صبح زندگیست مهر تو آغاز لطف و بندگی ست سرگذار بر شانه های مادرت بوسه زن بر گونه های زرد من خانه مان سبز از صدای شاد توست مادرت مست از نوازش های توست اشک هایت را همیشه پاک کن گرمی قلب مارا با جان خود دمساز کن گوش بسپار به لالایهای مادرت خوش بخواب  دیده ما تا سحر , فانوس گرم و روشن است    عزیزم , نفسم صبح را با نگاه به چهره ی نازت شروع میکنم و با صدای خنده و بازیهایت انرژی میگیرم و چشمهایم را با نگاه به تو می بندم تا همیشه تو را ببینم...
9 دی 1391

طوطی کوچولو

  از شب یلدا وقتی آمدیم خانه سرفه میزدی و نیمه های شب شدیدتر شد و از شدت سرفه بیدار میشدی و قرمز و دوباره بغلت میکردیم و خواب میرفتی و دوباره صبح هم که بیدار شدم ساعت هفت داشتی تب میکردی و کلاً اشتهایت را از دست دادی و روز شنبه را مرخصی گرفتم تا بهتر شوی و باز شب و سرفه و بیدار شدن شما و بیخوابی مامان ولی دیشب خانه مامان جون دیگه شب سرفه نزدی احتمالاً بهتر شدی عصر میریم مطب شوهر خاله جان تا ریه و گوشهایت را چک کنم تا خیالم راحت شود . البته این چند روز بیماری ویروسی زیاد شده خلاصه من که الان از دیروز گلودرد شدیدم مامان بزرگ میگه از بی خوابی ولی عصری به دکتر میگم منم را ویزیت کنه مریضه بسه       &nbs...
4 دی 1391

گل پسر به روایت تصویر

آراد خان در حال کتاب خواندن    مامانی سخت مشغولی         آراد خان و عبادت وقتی نماز میخوانیم خودت را سریع میرسانی و نماز میخوانی اول و بعد مهر نماز را برمیداری و میروی  این لباس را مامان بزرگ دوخت   عزیزم خیلی دوست داری روی صندلی و مبل بنشینی مخصوصاً لبه آنها هنوز عکس نگرفتم حتماً ازت عکس میگیرم تا ببینی خیلی ناز مینشینی و پاهایت را تکان میدهی اینم عشق صندلی     جیجیلی و لوگو بازی  این لباس هم کار مامان بزرگه    اینجا دیگه مرحله پرت کردن توی پله هاس . که خیلی هم دوست داری   &nbs...
3 دی 1391

آراد یعنی:

                                           آراد یعنی : ١- ( اعلام ) نام فرشته ای موکل بر دین و تدبیر امور و مصالحی که به روز آراد متعلق است روز بیست پنجم ماه شمسی به نام اوست در این روز نو بریدن و نو پوشیدن را نیک و سفر و نقل را شوم شمرده اند ٢ - ( پهلوی ) آرای , آراینده من از موقعی که فهمیدم یه نی نی کوچولو داریم رفتم دنبال اسم هم پسر هم دختر بابا میگفت دختره و من حسم میگفت پسر دارم حتی روزی که رفتیم سنو با باباجون...
3 دی 1391
1